آثار ادبی و هنری

"چگونگیِ آفرينش هنر به معمايی می‌ماند، اما اين که چرا کسی در صدد آفريدن برمی‌آيد و [در شریک کردنش با دیگران] اغلب بهای گزافی نيز بابت آن می‌پردازد، خود معمای ديگری است." اليزابت هاردويز

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

بلوغ ماه / شعر



برای‌: ‌سندباد و شهرزادم 

مسافری دريايی در هلهله موج؛


پسرکی بادبانِ خاطره می‌افرازد.


جانْ به‌سلامت برده در سحرگاهان؛

دخترکی بر بال قصه
 تاب می‌خورَد.

آينه‌هايی در برابر جوانی‌ام.
در گردشی موزون و اندوهگين،

يگانه می‌شويم، سه دايره درهم.

شما از من می‌روييد،

بر دست‌های کوچکتان

دانه، دانه، مهر می‌کارم.

ناله‌ای در گلو،

 پچپچه‌ای خفته،

 خنده‌ای هذيانی.

روزگارِ وحشت

ارزانیِ من وُ شماست.

طوفانِ وَهم 
بر زمين می‌بارد،

بلوغ ماه 
شما را در خود غرق می‌کند،

جانم از صدايتان می‌لرزد،

هزار تکه می‌شوم.

می‌باليد وُ من
 شما را نمی‌بينم،

جوانی‌ام را می‌رُبائيد وُ من

به‌شادی لبخند می‌زنم.

ماهِ تمام را 
سرما می‌گزَد.

مرگ را نشانی نيست

جز لکه‌ای کبود، بر گردنم.

و شما زخمم را با بوسه‌ای می‌بنديد.

آه‌.‌.‌. پيراهن خُردی‌تان

چه تنگ و کوتاه است.

زمين و آب

بازپس می‌دهند

شمشيرهای زنگار بسته،

 دکل‌های خميده

 و رؤياهامان را.

سرايی که به‌مهر روفتم

بودباشِ ديوان گشت وُ

 کاخِ اهريمن.

به‌يکی نگاهتان شادم کنيد.

لبخندی خوش‌بوی،

 داستانی باور نکردنی

 جرعه‌ای آب؛

در حسِ دلچسبِ حضورتان

از سختی رها می‌شوم.

هیچ نظری موجود نیست: