آثار ادبی و هنری

"چگونگیِ آفرينش هنر به معمايی می‌ماند، اما اين که چرا کسی در صدد آفريدن برمی‌آيد و [در شریک کردنش با دیگران] اغلب بهای گزافی نيز بابت آن می‌پردازد، خود معمای ديگری است." اليزابت هاردويز

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

هیس هیس ِ نجابت / شعر


هیس هیس ِ نجابت

پرتابِ نقل وُ سکه وُ پولک،
سنجی که به هم می­کوبند
و دَفی که در هوا می­گردد دست به دست.
گفتم: - صدای پرتا بِ سنگ می آید.
گفتند: - نوای مبارک باد است این.


تلنگر ِ سنگریزه بر کاسه­ی تار وُ سه تار
و هیس هیس ِ نجابت در کاسه­ی سر.
سنگ وُ غبار، ارمغانم
و سر ِ شکسته پیچیده در تور.

خواستم بگويم: - ........
گفتند: - مبارک است پرتابِ این وصلت.
و خواندند: -  گِله گِی هات به سَرَم
واسه ی عروسی پسرم.

گلایه از که کنم؟
آن­جا که مهربانی
پنداری بیش نبود
پوزخند را بر پوزه­هاشان ندیدم
و در وَهم ِ تور وُ پولک وُ پودر
حاشا کردم سقوطِ سنگِ اول را.

در جدال ِ طناب وُ گلو
دست وُ پا می زدم آن بالا
و بر تماشاگرانم غسل واجب می­شد.

وقتی پرواز ِ پرنده را به خاک می دوزَد
پرتابِ سنگ و آجر،
وقتی طناب با گلو پیوند می­خورَد
دیگر چه فرقی می کند
چه عروسی، عزا
چه عزای عروسی.

بهشت، ارزانی­ی جلادانم؛
بگذار هِی به دور ِ خود بچرخند وُ
بگویند: - گُرگم وُ گله می بَرَم.
و ندانند چه­طور
ناخن­هایم را سوهان می زنم
به قصدِ چشم­هاشان
تا خوب­تر ببینند بوسه­ی عاشقانه­ای را
که از یار گرفته­ام.

به عروسی­ام بیا!
رودخانه هرگز نمی­ایستد؛
برنمی­گردد آبی که در آن تن شسته­ام.
در شبِ صعودِ گیسویم
بوسه­ ی عاشقانه­ ی یار
حتی سیاهی­ی قبر را
روشن کرده است.


ژانویه 2008   میلادی



هیچ نظری موجود نیست: