به مناسبت درگذشت بانوی فرهیخته پروانه نوریعلا
پرتو، سلام!
پرتو، سلام!
بانوی همقبیلۀ من، عُمرت دراز باد.
میدانم، در این زمانۀ پُر رنجِ بیدوام،
ارسال نامه سوی تو بر بالِ تسلیت
کاری قشنگ نیست.
یک روز در غمِ مادر
یک روز در مصیبت مینو
یک روز داغِ همایون
یک روز هم به یاد سپانلو،
اینک ولی خبر: پرواز ناگهانیِ پروانه
از بندِ پیلۀ تن در این کوتاه زمانه.
پروانهای که من، هرگز ندیدمش،
هر چند هم قبیلۀ من بود
اما مرا همیشه به او
یک حس مبهم رازآلود، پیوند داده بود.
حسی به نرمیِ یک پَر
مثل نوازش مادر، یادش به خیر، مادر،
با عشق و احترام، نام تو را میبُرد
نام پیام
نوریعلا، پرتو وُ پروانه وُ سیام.
یادش به خیر مادرکم پروین
دیشب به خواب من آمد
میگفت: "بال و پَرم ریخت، آیا شنیدهای
افشین؟
پروانه هم پرواز کرد زپیلۀ تن
مانند من
در شصت و پنج سالگیاش، غمگین."
میگفت و میگریست
آنقدر گریه کرد که دیگر ندیدمش؛
اما به جای او، همه جا "پَر" بود
چشم گشودم
از اشک، بالشِ من تَر بود
یک پَر روی لبم نشست
بوسیدمش
پَر، چشم روشنی است
پَر، مادر است
پَر، دوست داشتنی است
مانند خاطرهای شیرین
پَر، مثل پروانه، پَر، مثل پروین
پَر، مثل تو! پرتو!
25 مرداد 1394
برابر با اگوست 2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر